به نام او
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
باز هم سلام!
یک خسته نباشید بی اندازه به همه ی بچه های ردپایی و یک معذرت خواهی بزرگتر از آقای مقصودی که غلی رغم زحمت زیادی که برای ردپای ۶ کشیدند، بی رحمانه از جانب من، اسمشان از لیست بلند و بالای همکاران ردپا جا افتاد!
و اما اندر حکایت ششمین ردپا:
آخه دیوونه، تو که انشا دوست داری، مگه خر مختو گاز گرفته که اومدی دکتری بخونی؟!
این بزرگترین شعار زندگی من در سال اول پزشکی بود! راستی راستی هم وقتی فکرش را می کنم، می بینم که اگر قرار بود خر مخم را گاز نگیرد، بی تعارف، الآن یا قاطی بچه های ادبیات ول بودم و دنبال برگزاری شب شعر قیصر و اینا؛ یا کنار بر و بچ هنر، به دیوار تکیه داده بودم و همه ی روزـبا سیگار یا بی سیگارـ گیتار می زدم!
اما از همه ی این حرفها که بگذریم، باورم نمی شه که بچه های پزشکی هم آره! راستش، منظورم هم این نیست که دیگه ترکوندیم ها!!!اما خداوکیلی، به نسبت خودمون که به کله تو کتاب بودن و اینا معروفیم، این ردپا، اگه نگیم خوب بود، بد هم نبود!
در ضمن یادتون نره که اون موقعی که شما شدیدا در حال سواری گرفتن از cop1, 2 و سیر و سلوک بین چهارمین فضای بین دنده ای چپ بودین تا بلکه دستگیرتون بشه که یارو قلبش صاف و صوف می زنه یا اتفاقی موج QRS اش چپه شده، بعضی ها داشتن خودشون رو برای ردپا به در و دیوار می کوبیدن تا بلکه همین ۴ تا برگ ناقابل هم آماده شه!
پس لطف کنین و در ازای این چند روز کوچولو که دکترای بعد از این این مملکت برای متفاوت بودن گذاشتن، شما هم یه کم از کتاباتون دل بکنین و یه نظر کوچولو در مورد ردپا بدین!
راستی، شاید این نظرسنجی بهونه ای شد که اون غریب بی نوا هم که مدتهاست از سردی شما یخ کرده، از سرزدنتون و سراغ گرفتنتون یه خورده گرم بشه
: منظورم سایتمونه: www.mehr85.net
سلام
خوب بود
بدروووووووووووووووووووووووووووووود
به نام او
خسته نباشید! خوب بودنش به خاطر اینه که همه سعی کردن خوب باشن! در ضمن منتظر یه جلسه برای نوشتن آیین نامه باشید! اولین خواسته ی شما تو اولین جلسه ی ردپا داره کم کم عملی می شه!
فقط یه چیزی
خر مخه هر کسی رو گاز نمیزنه!
به نام او
سلام! منظورتون رو نمی فهمم! اما به هر حال تجربه ی جالبیه: اینکه خر مخ آدم رو گاز بگیره!!!
سلام
همگی خسته نباشید...
به نظر من روش نظر سنجی ردپا باید عوض شه
اولا چون خیلی ها به سایت سر نمی زنند ولی دلشون می خواد نظر بدن
تازه شرط هم می بندم 80% بچه ها آدرس وب ردپا رو نمی دونند که حالا بعدش بفهمند که برند تو سایت رای بدن
حالا گیریم اینو فهمیدن که کجا رای بدن اعضا ثابت جلسات که می دونستند پس چرا فقط 7 رای دادن
همین
به نام او
من هم موافقم هم مخالف! موافق از این جهت که دسترسی به اینترنت ممکنه چندان هم ساده نباشه و مخالف به خاطر اینکه بچه های ما دیگه خیلی تنبل هستن! یعنی واقعا ماهی یک بار هم نمی شه به سایت سر زد؟! از شنبه خبر نظرسنجی رو بورد دانشگاه هم میاد! در ضمن محاسبه ی نظرسنجی اینترنتی راحت تر از حالتهای دیگه است.
سلام!
۱- خر٬ گوش آدمو گاز می گیره... نه مخ آدمو!
۲- ۶ از ۵ بهتر بود...
۳- خیلی بهتر بود!
۴- یا علی
به نام او
(خر مخ کسی رو گاز می گیره!) یه اصطلاحه! در ضمن مگه گوش آدم چه جذابیتی داره که خر بخواد گازش بگیره؟! نکته ی بعدی اینه که خر گوش پسرا رو گاز می گیره، چون ما که گوشمون زیر مقنعه است و تو ملک شخصیمون هم خر نداریم که بخوایم بی حجاب باشیم. نتیجه اینکه شما باید خیلی مواظب گوشتون باشین! باید دردش بیشتر از مخ باشه...!
عجب خر تو خری شده ،
با بچه ها سر این بحث می کردیم که خانم ریحانه یوسفی از ورودی ماست یا نه! آخرش نفهمیدیم ، شاعره یا از ورودی ماست؟ یا هم شاعره هم از ورودی ماست؟ یا نه شاعره نه از ورودی ماست؟ یا شاعره ولی از ورودی مانیست؟ یا از ورودی ماست ولی شاعر نیست ، یا...
به نام او
سلام! شما و دوستاتون به خانواده هاتون تذکر بدین که ماهی یکبار اسفند رو دود کنن حتما براتون!!! خانم یوسفی از دوستای همکلاسی ما هستن؛ شاعر بودن یا نبودنش هم با خودتون! نوشته شون که شعر نبود، متن ادبی بود. اما خیلی فرقی نمی کنه...!
محمد دقت کن که خر مخ دختر هارو گاز میگیره و گوش پسرهارو گاز میگیره.
۷ نظر دادید ۸ تاش در مورد خره
یه تفسیر می کنیم که هم گوش باشه هم مخ دیگه دنبالش هم نگیریدو صلوات بفرستید
تفسیر من اینه که خر تو اصطلاح مخ گاز می گیره ولی در عمل هر جا رو گاز بگیره فرق نمی کنه چون مخت از گوشت میزنه بیرون باور ندارید امتحان کنید
راستی خانم پژوهی این بچه هایی که من می بینم ماهی یه بار که سهله سالی یه بارم به سایت سر نمی زنند مگه اینکه بهشون بگید سر بزنید نمره داره!!!!!!!
همین
به نام او
در مورد نمره که کاری از من بر نمی یاد، اما می تونم جایزه تخم مرغ شانسی بدم! اون وقت با هزینه ی تکثیر ردپا که حساب کنید، یا بابام ورشکست می شه، یا من از خونه اخراج می شم که بابام ورشکست نشه! با شناختی که من از بابام دارم، حالت اول محتمل تره...!
بعضی ها داشتن خودشون رو برای ردپا به در و دیوار می کوبیدن تا بلکه همین ۴ تا برگ ناقابل هم آماده شه!پس لطف کنین و در ازای این چند روز کوچولو که دکترای بعد از این این مملکت برای متفاوت بودن گذاشتن، شما هم یه کم از کتاباتون !
تو رد پای تابستون چیزی با این مفهوم گفته بودید:
البته ما (رد پایی ها)نابغه نیستیم شاید به این خاطر که
کی متفاوت بی خیال و عجیب هستیم!
اولا هر کاری که هر موجودی انجام میده برای خودش انجام میده.
اون موقعی که شما شدیدا در حال سواری گرفتن از cop1, 2 و سیر و سلوک بین چهارمین ...
شما یعنی مخاطباتون.خوب از اینکه تا این حد! خودتون رو با مخاطبین تون!همراه میبینین تعجب میکنم !
به نظرم یه خورده زیاده روی میکنید.زحمت همکاراتون قابل تحسین و ارزشمند هست برای اینکه هدر نره این قدر بین خودتون و مخاطبان فرق و فاصله نگذارید.
من هم با پیشنهاد گل پسر خوبم صابر که آقایی شده برا خودش موافقم.روش نظر سنجی باید عوض بشه.
برای اینکه پدرتون ورشکست نشه هر چه سریعتر مجله رو از حالت شب شعر نامگی خارج کنید.
به نام او
سلام و خسته نباشید! ممنون از نظراتتون. ولی من در مقام سردبیر وظیفه دارم که هوای بچه های ردپا رو داشته باشم. از خودم نگفتم و نمی گم! چون دقیقا به خاطر انگیزه ی حب ذات دارم برای ردپا کار می کنم! ولی نمی تونم به این بهونه از زحمات بچه ها چشم بپوشم!مطمئن باشید اگه یه روز لذت درس خوندن مطلق برام بیشتر بشه، حتی یک لحظه هم برای ردپا وقت نمی گذارم! اما در مورد مخاطب و اینا!!! تا حالا شده احساس کنید دارید به جای ردپا، اطلاعیه ی فراگیر پیام نور پخش می کنین؟! من اصلا قبول ندارم که ما با مخاطبامون فرق نداریم! اسمش فاصله نیست، تفاوته! تفاوت در علایق و البته شیوه ی زندگی! ما دوست داریم و می تونیم که هم درس بخونیم و هم ردپا داشته باشیم، بعضی ها می تونن فقط درس بخونن، بعضی ها می تونن هم درس بخونن هم هزارتا کار دیگه ی غیر ردپایی بکنن!بعضی ها هم اصول اولیه ی ادب رو فراموش کردن و وقتی بهشون ردپای مجانی میدم، دستم رو پس می زنن! در ازای همه ی این تفاوت ها، من فقط خواستم که دوستان برای بیرون کردن خستگی از تن دوستاشون هم که شده، تو نظرسنجی شرکت کنن؛ یا نه... برای در اومدن ردپا از حالت شب شعر نامگی!!! نظر بدن!اما نمی دونستم انتظار زیادیه!!! و اما در مورد شب شعر نامگی، می شه بگین چندتا شعر تو این شماره بود؟! من حتی یکیش رو هم پیدا نکردم! منظورتون رو می فهمم ولی کاش کمی هم نیمه ی پر لیوان رو ببینید آقای نیما!!! پیاده شید با هم بریم! ردپا تو شماره ی ۵ و ۶ ثابت کرده که می تونه بهتر بشه! ان شاءالله با کمک خدا و بچه ها بهتر هم می شه!در ضمن یادتون باشه، اگه انتظار دارید که انتقادپذیر باشم، باید انتقاد کردن رو یاد بگیرید: از اینکه هیچ نکته ی مثبتی تو ردپا پیدا نکردید، برای خودم بیشتر از همه متاسفم! و برای شما که مجبورین ننگ ردپا رو به عنوان نشریه ی بچه های مهر۸۵ بپذیرید! من اگر جای شما بودم، زیر سنگینی این ننگ له که می شدم هیچ، حتما یه کاری می کردم که تعطیل بشه! باز هم ممنون و خدای قشنگ تا همیشه یاورتون!
با عرض شرمندگی باید بکم وقتی دیدم خانم یوسفی این طوری متن مینویسه و من نمیتونم حتی درست و حسابی صحبت بکنم واقعا خجالت میکشم. یه پیشنهاد دارم اینکه نظرسنجی رو برگه ای کنید و برای اینکه از خونه نندازنتون بیرون به ناصر بگین یه فکری برای بودجش بکنه چون ناصر نیتونه وقتی پول اردو جور میکنه اینم حتما میتونه من به ناصر امید دارم. یه چیز دیگه هم اینکه بچه ها فیزیو بخونید مباحث جدید خیلی سخته تا ۵ دی هم میان ترم داریم و ۱۰ روز بعد پایان ترم که با ۴ روزی که قراره بریم خونه میشه فقط ۶ روز برای کل درس ها
آقاجون: نظرمنو می خوای در مورد همه کامنت ها بخوووون:
- با محمد موافقم. خر گوشو گاز می گیره. نه مخ و. ربطی به دختر یا پسر یا با حجاب و بد حجاب و چادری و مقنعه ای و شالی و غیره ندارد! خر گوشو گاز می گیره ٬ والسلام!
- صابر جان. از کی تا حالا؟! (تبلیغ ایرانسل)
- نشناختن یه نفر چه ربطی به اسفند دود کردن داره؟! (نگوئید که همه رو می شناسید.) شاید بحث مشتق وتابع و «حد» پیش بیاد.
- نیما که دیگه حرف نداره. یعنی ببخشید. حرف حساب جواب نداره. ولی با این حرفش مخافم که گفته:
اولا هر کاری که هر موجودی انجام میده برای خودش انجام میده
نه آقا جون. شاید خیلی از مردم اینجوری باشن٬ ولی همه اینجوری نیستن که! خودتم میدونی . می دونم که می دونی. می دونی که می دونم که می دونی...
- هیچ نظر خاصصصصص دیگه ای ندارم.
تا دیداری دوباره
پروردگار اوست.
سلام
من اصولا نظر نمیدم اما اینجا چند نکته هست که باید بگم:
اول اینکه باید از خانم پژوهی یه تشکر و یه عذرخواهی بکنم، تشکر به خاطر لطفی که دارند چرا که من کار خاصی نکردم (در مقابل کار بعضی ها مثل مرتضی ) اما باز هم ممنون؛ و معذرت به خاطر اینکه دیر تشکر کردم! ها!!!!؟
دوم اینکه اصولا فرقی نداره چون خری که بتونه مغز رو گاز بگیره اونقدر دسترسی داره که بتونه عضو سطحی تری مثل گوش رو هم گاز بگیره و آنقدر کار خر بیچاره بیخ پیدا کرده (انقدر آزار دیده) که کار از لگد و ... گذشته که دیگه براش فرقی نمیکنه!
سوم در مورد نظر سنجی: درسته که راه های زیادی وجود داره اما راه اینترنتی بهترینه. چرا؟ چون هر کسی که بخواهد (بخواد) میره رای میده و مثلا از طریق کاغذ چون کاغذ به دست همه میره و همه تا حدودی فکر میکنن (میکنن؟؟؟) باید یه رایی بدن هر کس یه چیزی مینویسه (اونایی که میدن )و میده و این باعث ایجاد bias در رای گیری میشه و اعتبار؟؟؟؟؟! اونو کم میکنه!
دیگه در مورد هزینه ها: ناصر که هزار بار گفته :((من میتونم از طرف 43 جورش کنم)). ولی من فکر میکنم خانم پژوهی با این موضوع یه مشکلی دارن چرا که تا حالا زیر بار این ننگ!!! نرفتن و یکی هم قضیه اسپانسر ( !؟ ) که خدا رحم کنه ؛ به بنده خدا گفتن چقدر تیراژ داریم؟؟؟؟؟ عجیبه!
نکته آخر هم اینکه امیدوارم بعد از خوندن مطالب بالا یه فلاشی، چیزی بزنه و همه از یادتون بره
با آرزوی شادکامی و بهروزی
اگر بار گران بودیم رفتیم... اگر نا مهربان بودیم رفتیم...
یادش بخیر: pointofview.blogsky.com
مراسم ختم شب اول وبلاگ برگزار می شود... (اما به دلیل مسائل امنیتی و اطلاعاتی از نوشتن آن معذورم! هر کی خواست بیاد خودم بهش می گم...)
حضور سروران موجب تسلی خاطر بازماندگان است...
:( :( :( :( :( :(
"هدف!" رد پا رو فراموش نکنید...
خانم سر دبیر انتقاد سازنده ترین کاریه که مخاطبین رد پا می تونن بکنن...
و شما دوستان: ردپا برای همه است... نه اینکه یک رئیس داره و ما ساکت بشینیم و تا یه شماره ی ردپا اومد بیرون اینجوری از نشریه انتقاد کنیم...
همه ی انتقاد ها به ردپا به همه ی اعضای ردپا بطور یکسان وارده...
اصولا هیچ کس حرفی و نظری برای گفتن نداره... همه منتظر اینن که یه بحثی مثل همین خر باشه تا بیان نظر بدن...
قبول ندارم که هر کس هر کاری می کنه برای خودش می کنه... و کاری هم با شما و خانم سردبیر ندارم که برای خودتون این کارها رو می کینن... اگه حس کنم برای خودم توی رد پا هستم حاضر نیستم یک لحظه هم وقت براش صرف کنم...
منظورت اینه که نوشته ها ادبی نباشن... همه ی نوشته ها که ادبی نیست، ضمن اینکه خوب ادبی باشه چه اشکالی داره... برید یه سری هم به نشریه ی بقیه ی ورودی ها بزنید... بعد می بینید فرق این باصطلاح شب شعر نامه رو با بقیه نشریه ها که حتی نمی شه یک لحظه هم تحملشون کرد ... یا از جایی گرفتن ... یا بیکار بودن گفتن یه چیزی بنویسیم چاپش کنیم...
اما اصلا نمی فهمم یعنی چی همه برای خودشون کاری می کنن و عجیبه که هدف ردپا هم این باشه... که هر کسی برای خودش بنویسه...
که هر کسی برای خودش بنویسه...
ما برای چه مینویسیم؟
ما مینویسیم تا عقاید افکار احساسات و علایق خود را اظهار کنیم.تا خود را بیان کنیم.تا دیگران بدانند در اینجا ولتری با این عقایدو گوته ای با این احساسات و هدایتی با این دلزدگی زندگی میکند.ما مینویسیم تا ابراز وجود کنیم و مسلما این وجود چیزی جز خودمان نیست . من منافاتی نمیبینم دیگران هم از کارهایی که ما برای خودمان انجام میدهیم استفاده کنندو اینکه همه ی دوستان ادعای از خودگذشتگی میکنند خود جای بحث دارد! {این برای علی}
خانم پژوهی من گمان میکردم شما از این موضوع استقبال کنید که من نیمه ی خالی لیوان را به شما گوشزد کنم.البته خودم معتقدم این قدر ها هم نیمه ی خالی لیوان را عنوان نکرده ام.خانم پژوهی این واقعا غیرمنصفانه است که میگویید من اگر جای شما بودم، زیر سنگینی این ننگ له که می شدم هیچ، حتما یه کاری می کردم که تعطیل بشه! چه اگر من خواستار تعطیلی مجله بودم هرگز مصاحبه با دکتر میثمی را ترتیب نمیدادم.و باز این بی انصافی است که به منی که مثل شما انتقاد بلد نیستم فرصت یادگیری ندهید!
من اصلا قبول ندارم که ما با مخاطبامون فرق نداریم!
من هم همینطور ولی دلیلی هم ندارد همه جا و همواره جار بزنیم.در کدام یک از مجله های موفق چنین کاری میکنند؟
در مورد شب شعر نامگی:
مقصودم این هست که یکی از ارکان اصلی مجله باید آگاهی باشد.البته ردپای ۶ از این جهت بهتر شده بود.و این آگاهی باید به قلم خود بچه ها باشد نه کپی از جای دیگر.نهایتا اگر چیز جالبی بود در حد همان ایسم شما باشد نه اینکه از مجله اطلاعات و همشهری..
مطمئن باشید کسی که از مجله بد میگوید و حتی از آن نفرت دارد نسبت به آن نگاه های عاقل اندر...که به دستشان زحمت گرفتن مجله را هم نمیدهند رفتارش کمتر دلسرد کننده است.
با خودم میگفتم مجله باید آن قدر خوب باشد که افراد بی اعتنا هم جذب شوند و مشتاقانه آن را بخوانند.اما نمیدانستم علی جانی پیدا شود و بگوید: بعد می بینید فرق این باصطلاح شب شعر نامه رو با بقیه نشریه ها که حتی نمی شه یک لحظه هم تحملشون کرد ...
و از علی این سوال رو میکنم چون دیگران بد کار میکنن ما هم باید بد کار کنیم؟
برای خودم سکوت را بعنوان بهترین ابراز وجودم پذیرفته ام...
شما با همان دید « شماها یی که گمان میکنید در حقیقت زندگی میکنید کدام دلیل و منطق محکمی در دست دارید » به دیگران نگاه می کنید انگار...
خوب باشه دوست عزیز من هیچ دلیل و منطق محکمی برای این "ادعایم" ندارم... فقط می دونم که برای خودم نمی نویسم...
"انسانها معمولا از خود می ترسند از اینکه معلوم شود نیستند آنچه دیگران می پندارند و ندارند و نمیتوانند آنچه را که به دیگران ادعا کرده اند..." و سعی نمی کنم که ادعای چیزی رو که ندارم داشته باشم تا بعد مجبور باشم از خودم بترسم...
چه ایرادی دارد که شما برای ابراز عقاید خودتون بنویسید و کسی بنا به تفاوت عقاید و اهداف و هر چیز دیگری که دنبال می کند به هدفی غیر از آن...
اشتباه نکنید و نه انگارید که اگر انسانها نمی توانند فرشته باشند باید به جبر حیوان بودن را انتخاب کنند... که اگر نمی توانیم و یا انسان ها نمی توانند از خود گذشتگی داشته باشند باید همه را به چشم موجوداتی خود پرست یا مدعیانی تو خالی نگاه کنیم...
اما نه خودم را با این هدف فرشته می دانم و نه شما را که هدف دیگری دنبال می کنید کمتر از آن...
اما منظورم این بود که مثل نشریه های دیگه نباید باشه ردپا...
و تعجبم از اینه که آیا اینقدر کژتابانه گفتم که شما متوجه نشدید...
من همین تفاوت بین نشریه ی خودمون با این کیفیت رو با نشریه های دیگه می خوام ...
اما اگه فکر می کنید که دلیل بی اعتنایی به ردپا ادبی بودن ردپا است که جای بحث داره...
ولی این فقط یک بهانه است ، فکر می کنید چند نفر از بچه هایی که از بخش مذهبی استقبال می کنند نشریه های مذهبی خیلی قشنگتر و بهتر از ردپا رو می خونن همینطور برای بقیه ی ستون ها ...
پس خیلی عجیب نباشه که استقبال از ردپا زیاد نیست ، هر چند که من هم راضی نیستم و اگر به هر طریقی بشه افراد بی اعتنا رو هم جذب کرد باید اینکار رو کرد...
wow
بابا بی خیال .....
من فکر می کردم شاید تو ورودیمون 2-3 نفر باشن که تو ادبیات و لفظ قلم صحبت کردن از دور دستی بر آتش داشته باشن .... ولی دیدم بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله اینجا یه سریشون دارن تو اون آتیشه جزغاله(حالا املاشو بی خیال) می شن.
بدرووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
به نام او
سلام به همه ی منتقدین مهربون! کلی حرف دارم که نوشتنش یه کم سخته! اما تا اونجایی که بتونم می نویسم! حب ذات انکار ناپذیره! من تا خودم از کاری چیزی یاد نگیرم و سودی نبرم، نمی تونم اون کار رو اونقدر خوب انجام بدم که بتونم به بقیه هم نفعی برسونم! این از قضیه ی (هر کسی هر کار رو برای خودش می کنه!)
در مورد له شدن و اینا قصدم ناراحت کردن شما نبود آقای موسوی! بابت مصاحبه هم ممنون! تحول بزرگی برای ردپا خواهد بود. اما من باید یه چیزی رو صادقانه اعتراف کنم: من خیلی زود بهم بر می خوره! این دلیل بر انتقاد ناپذیری نیست: حرف منتقدها رو قبول می کنم و ترتیب اثر هم تا جایی که بشه، می دم! اما در عین حال ناراحت هم می شم! دومیش دست خودم نیست، هرچند باید بیشتر سعی کنم در نشون ندادنش! در مورد نیمه ی خالی هم واقعا خوبه که بدونم چقدره، اما حق بدین که فقط دیدن نیمه ی خالیش یه کم ضد حاله... گیرم برای من خیلی ضدحاله! ببخشید بابت تند جواب دادنم، ولی نکته ای که باید بگم اینه که انتقاد شما به من بود و نه به ردپا. پس جواب منم به حساب خودم بذارین و نه ردپا! اصولا بین من و ردپا فرق بذارین که بدی ها و تلخی های من به پای ردپا نوشته نشه! و پیغام آخر برای آقای مومنی: دست کم نگیرید این بچه دکترها رو که خیلی کارشون درسته! فقط یه کم سرشون زیادی شلوغه! تا همیشه سبز باشید و پایدار و خداوند قشنگ تا همیشه یار و همراهتون!
فقط یک نکته
بعضی ها از طریق سکوت
بعضی ها با نوشتن ابراز وجود میکنند.
بعضی ها هم با ... شدن از نوع بی محلش خودنمایی.
با عذر خواهی از دوست عزعزم سبحان من بی اجازه پیشنهاد دادم سخنان ایشان را برای تبلیغ آدامس خروس نشان به هنگام پخش طنز وزین چار خونه زیر نویس کنند.سبحان جان ما منتظر نظرات بعدی شما هستیم.
وسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس سلام
بچه ها خسته نباشید
از مبحث خر به خوب جاهایی رسیدین این کامنت آخرم بوی دعوا پس بهتره هر چه زودتر یه جلسه رد پا برگزار بشه نظرات حضوری اعلام بشه که چند تا حسن داره یکی اینکه با این کامنت های بلندی که من می بینم دیگه بچه ها آرتوروز انگشت نمیگیرن دوم اینکه اگرم دعوا شه در صحنه زدن(منظور مشت.کف گرگیو و ....) حالش بیشتره تا از پشت کامپیوتر حرص بخوری
ضمنا نیما به من وصله آدامس و ابنبات و .... نمی چسبه من در این جا خود چارخونه ام سبحان هم به قول تو زیر نویس منه
اگر همین تور ادامه بدیم تو و خانم پژوهی گفتگوی خبری راه انداختید علی یا همون شهرام نقش فلسفه در سیما رو داره بی نام ها که یه جور پارازیتند محمد هم نقش پیام تبریک وتسلیت جام جم و داره ردپا هم یه طفل ۶ روزه(شماره)
امیدوارم کسی به دل نگیره چون گفتم که من نقش چارخونه رو دارم
همین
salam dooste azizam nima ( ba fingilish khoondan ke moshkel nadari??????) ok. javabeto nemidam ta baraie khod namaeie khodet ( ebraze vojood ) too in mahale omumi tarafe moghabel nadashte bashi.
بچه یادتون باشه که ما ردپا رو برای بهتر شدن روابطمون ایجاد کردیم(البته خانم پژوهی ایجاد کرد). پس بهتره بحث ها رو با یه جلسه تمام کنیم.