ردپا

نشریه ی بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

ردپا

نشریه ی بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

این حال و هوای عجیب غریب!

*به نام او*

ای عاشقان، ای عاشقان، آن کس که بیند روی او

شوریده گردد عقل او، آشفته گردد خوی او

این عشق شد مهمان من، زخمی بزد بر جان من

صدرحمت و صدآفرین، بر دست و بر بازوی او

سلام!

  • انگار نمی شه محرم بیاد و حال و هوای آدم عوض نشه! نمی دونم چرا؛ اما حس آدم خیلی عجیبه! اصلا مثل دسته هایی که راه می افتن تو کوچه ها نیست! اصلا صدای سنج نمی یاد! اصلا اصلا اصلا بوی قیمه و شیرکاکائو و تخم شربتی هم نمی ده! انقدر که همه می گن فقط روضه ی امام حسینه که خونده می شه، نیست!!! این همه هست و هیچی نیست! آدم دوست داره بشینه یه گوشه، برای خودش گریه کنه! برای امام حسینی که هنوزم که هنوزه، غریبه! یه نگاه که به دور و برتون بندازین، می بینین که راست می گم...!
  • قراره که این وبلاگ حرفای ردپا باشه، نه سردبیر ردپا. ولی این یه بار از دستم در رفت ... ببخشید!
  • راستی، قراره که حرفای سیاسی هم نزنیم؛ ولی از اونجایی که از دستم در رفته و معذرت خواهی اش رو هم پیش پیش کردم، باید این یه دونه سوال رو بپرسم از همه که مگه تاسوعا و عاشورا اتفاق جدیدی تو این مملکته که تازه الآن یادشون می افته اعلام کنن قبل و بعدش نباید امتحان باشه؟!!

و آخر از همه اینکه:

من چند گفتم: های دل، خاموش ازین سودای دل!

سودش ندارد های من، چون بشنود دل هوی او