به نام او
بعضی چیزها را آدم هیچ وقت فراموش نمی کند. بعضی حسها که رنگ خودشان را دارند و بعضی خاطره ها که بوی خاصی دارند؛ مثل حس سیخ سیخی ریشهای بابا روی لپم که هنوز هم که هنوز است، مرا یاد بهترینهای زندگی ام می اندازد. گیرم از آن بوسهای کوچک سالگی تا این بوسهای خانم دکتری!!! زمین تا آسمان فاصله است. ولی سیخ سیخی ریشهای بابا همان است که بود...!
دوشنبه، ۱۶ اردیبهشت، جشن روز معلم مدرسه بود و من از نشستن در کنار معلم های خودم، مچاله و خجالت زده بودم. باورم نمی شد که حالا شاگرد نیستم و همکارم! حسی که پارسال هم تجربه اش کرده بودم، ولی امسال با پارسال فرق می کند. پارسال، من یک مشاور کوچولوی کنکور بودم و کل شاگردهایم، بچه های پیش دانشگاهی ای بودند که گاهی فقط ۴-۳ ماه از خودم کوچکتر بودند، ولی امسال، من معلم تئاتر بچه های راهنمایی بودم و مسئول تئاتر و نشریه ی دبیرستان! حالا وقتی پایم به مدرسه می رسد، بچه های راهنمایی از سر و کولم بالا می روند. بچه های اول، انقدر کوچک و بامزه اند که نگو! بچه های دوم کمی خل اند و بچه های سوم به تنها چیزی که فکر می کنند، قبول شدن در آزمون ورودی دبیرستان است!
بچه ها دبیرستان، همه با خجالتی قاطی با تعجب و کمی حسرت نگاهم می کنند. کمی که می گذرد،نزدیکتر می آیند و از کنکور و دانشگاه می پرسند؛ از اینکه چرا مشاوره ی پیش دانشگاهی را ول کرده ام و چسبیده ام به تئاتر!
بعد می پرسند که چطور صدایم کنند. می گویم: ـ عطیه ـ یا ـ هوی ـ یا ـ ببین ـ خوب است! آنها می خندند و مثل بچه های راهنمایی صدایم می کنند: ـ خانم پژوهی ـ !
راهروهای مدرسه، بدرنگی سبزی مانتوها، اخمهای ناظم و جیغ زدن بچه ها، همه از همان حسها و خاطره های عجیب و بودار اند! ربع سکه ای که کادو گرفته ام هم! من ربع سکه ای که از مدرسه کادو گرفته ام را به مامان و بابا نشان می دهم و تاکیید می کنم که با ربع سکه ای که پارسال گرفتم، کلی می شود!!!
روی پاکت سکه نوشته اند: ـ سرکار خانم پژوهی ـ ! و من خنده ام را قورت می دهم با دیدنش!
بابا، مثل همان کوچک سالگی، لپم را می کشد و همان تکه کلام همیشگی اش را می گویدکه: این عطیه خانم بابا ا دیگه! و من منتظرم که سیخ سیخی ریشش را روی لپم حس کنم. یادم می آید که وقتی کوچکتر بودم، بابا لپم را می کشید و می پرسید: یعنی این عطیه خانم بزرگ شه و ما دیگه نی نی نداشته باشیم؟! و من مثل همیشه خوشحال می شدم از اینکه کوچکترینم و انقدر لوس!!! حالا بابا می گوید که من، هنوز هم که هنوز است، همان نی نی تخس و لوسم!
ولی من، با همه ی نی نی بودنم برای بابا، یک خانم پژوهی معلمم!
این معلم بودن هم، از همان حسهای عجیب بودار است: درست مثل حس سیخ سیخی ریش بابا روی لپهایم!
مستدام باد!
بسیار قلم رسا و پرتوانی دارید!
برقرار باشید!
یا علی
یادداشت های یک همکار(یعنی خودم!):
* یکی از تیرهای شیطان در شغل معلمی غرور است. باید حواسمان را جمع کنیم که مغرور نشویم. وقتی در مدرسه این همه بچه به احترام جلوی پای من بلند می شوند و بدون اجازه من سر جایشان نمی نشینند. یا مثلا وقتی این همه دانش آموز از داد من در حیاط مدرسه ساکت می شوند ، تصوری برایم ایجاد می شود که حالا چه خبر شده ...
اگر غرور ما را فرا گیرد ، در خارج از محیط مدرسه نیز توقع داریم تا همه این چنین مطیع فرمانمان باشند ولی اصلا چنین نیست.
** دیگر تیر شیطان در معلمی غیبت است. متاسفم که غیبت کردن و پشت سر دیگران حرف زدن در دفاتر معلمی ما بسیار زیاد است. وقتی به بهانه حرف های تربیتی ، به خودمان اجازه می دهیم تا غیبت دانش آموزان را بکنیم ، کم کم غیبت کردن عادتمان می شود و ممکن است آن چنان در گرداب آن گرفتار شویم که تمام اجر و مزد کارمان را ضایع کنیم.
*** یکی از مشکلات شغل معلمی کمبود درآمد آن است. این کمبود در آمد به این معنی نیست که معلم باید هر شب سر گرسنه زمین بگذارد ، بلکه در حرفه معلمی نمی توانیم به تمام آروزهای مادی مان برسیم. پس اگر معلمی را انتخاب می کنی باید قید بسیاری از خواسته های دنیوی را بزنی که این خود به نظر من از مزایای معلمی است به شرط این که معلم به دلیل معلم بودنش شرمنده روی خانواده اش نباشد.
**** معلم باید مسلح باشد. هم به سلاح ایمان و تقوا و هم به سلاح علم تربیت. اگر هر معلمی یکی از این دو سلاح را نداشته باشد ، ممکن است ناخواسته صدمه ای به یک انسان بزند که یک قاتل با نسل بشر چنین نکند. چه قدر زیاد دیده و شنیده ام که معلمینی ندانسته حرفی زده اند و آینده یک دانش آموز را تباه کرده اند. معلمی که قصد تربیت ندارد حق ندارد پایش را در کلاس درس بگذارد.
***** معلمی باید عاشقانه باشد.
تا وقتی که عاشقی معلمی کن. هر وقت که احساس می کنی نسبت به معلمی عشق نداری باید رهایش سازی.
دانش آموزان معلمی که عاشق نباشد را قبول نمی کنند. اگر می خواهی درس تو در روح و جان شاگردانت اثر کند ، بایستی که عاشقانه در کلاس حاضر شوی. کلاس درس تقدس دارد.