به نام او
صبح پنجشنبه، ۹ خرداد ۱۳۸۷ است و من قرار است که ۲۰ نفر از بچه های دانشگاه را ببرم اردو! اردوگاه جایی نیست جز باغ خودمان در لواسان و من نه تنها leader محسوب می شوم، که صاحبخانه هم هستم. چهارشنبه شب، باد و طوفان بود و من صبح پنجشنبه به این نتیجه رسیدم که باید بی خیال اردو شد! به مامان که می گویم، بغض می کند و می گوید: نه مامان جون، برین خوش باشین، هوا هم خوب می شه خودش! و من قبول می کنم. توی فکرم که مامان چرا اینجوری شده که حسین می گوید: عطیه، خاله اعظم فوت کرده...!!!
مامان قسمم می دهد که به کسی چیزی نگویم و به روی خودم نیاورم! اردو خیلی زیاد خوش می گذرد و همه خوشحال و راضی اند. من فقط از خدا می خواهم که همه ی خوبی های اردو را به پای خاله اعظم بنویسد و بس...!
پنجشنبه شب، مامان فکر می کند که من حسین خوابیم؛ ولی من بیدارم! می بینم که مامان چند تکه پارچه ی سفید که رویشان چیزهایی نوشته شده را روی تخت پهن کرده و با دقت وارسی شان می کند. دست خودم نیست، همین طور اشکهایم پایین می آید و صورتم خیس خیس می شود. مامان می پرسد: تو مگه نخوابیده بودی مامان؟! گریه آلود می پرسم: چی کار می کنی مامان؟! مامان محکم و مقتدر می گوید: هیچی مامان جون، گریه نداره که! مرگ حقه! خاله ات کفن نداره، دارم واسه خودمو می ذارم براش!!! ولی انگاری یه تیکه اش کمه! نمی دونم از کجا بیارم؟! خوبه زنگ بزنم به فلانی...! من برای اولین بار است که جلوی کس دیگری به هق هق می افتم! می گویم: مامان، می فهمی چی می گی؟! تو داری کفن خواهرتو آماده می کنی؟!!! مامان بغضش می ترکد و او هم به هق هق می افتد و قاطی گریه اش می گوید: تو هم مرض داری دختر ها!!! نشستی اینجا واسه من روضه می خونی، می خوای اشکمو در بیاری؟! و گریه اش را کنترل می کند. بغض آلود می گوید: خوب چیه مگه؟! خواهرکم برای من لباس می دوخت، حالا منم دارم لباسشو آماده می کنم! من طاقت نمی آورم و از اتاق می آیم بیرون.
مرگ حق است، حق است، حق است...!!!
تسلیت میگم
انشاالله خدا بهتون صبر بده
خداوند روحش را با اولیائش محشور کند آمین
مرگ آغاز شادی مومن است!
روحش قرین رحمت باد!
سلام
1-ما یه تشکر به شما بدهکاریم ... پاینده باد ردپا !!!!!
2- مرگ شکستن دل باز ماندگان است و دیگر هیچ ...! تسلیت میگم بهتون.
سلام ....
انا لله و انا الیه راجعون....
خدایش بیامرزاد
ان شاء الله...با خانم فاطمه زهرا (س) محشور شوند
برای خانواده ی ایشان آرزوی صبر می کنم...
تسلیت می گم بهتون ...
به نام او
از همتون ممنون! فقط برای ۲ تا پسرش خیلی دعا کنین! دیدن گریه ی دو تا مرد خیلی سخته...!!!
ارزوی صبر میکنم براتون! خیلی جای دوری نرفتن, به زودی همه بهشون ملحق خواهیم شد.
تسلیت. و آرزوی شادی روحشان.
زندگانی از مرگ جدایی ناپذیر است. تا زندگانی نباشد مرگ نخواهد بود و همچنیین تا مرگ نباشد زندگانی وجود خارجی نخواهد داشت.
صادق هدایت!