ردپا

نشریه ی بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

ردپا

نشریه ی بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

*خدا شاعر است*

به نام او

خدا هم کلی شاعر است برای خودش! به تقویمها که نگاه می کنم، می بینم هر روزش پر از بهانه است. یک روز بهانه ی جشن گرفتن برای مادر است، روز دیگر برای پدر، روز دیگرتر برای معلم! خارجی ها اما، حواسشان بیشتر از ما جمع است: آنها روز بهترین دوست هم دارند، روز خواهر و برادر و عشق و ترس هم!!! و همه ی اینها همان بهانه ایست که گفتم. مثل تولد آدمها که بهانه است برای هدیه دادن و به فکر آنها بودن، مثل عید که بهانه است برای فامیلهای دور را دیدن و مثل کرور کرور بهانه ی دیگر. اما این روزها، قاطی این همه شلوغی دنیا، لا به لای همه ی دلسردی ها و خستگی ها، خدا از همه شاعرتر است! انگار ما، همه یادمان رفته که هر شب، بعد از اینکه چراغمان را خاموش می کنیم و چشمهایمان را می بندیم، چیزی شبیه رویا پشت پلکهایمان جا خوش کرده! یادمان رفته که همه، روزی دنبال قاصدکهای شیطان می دویدیم و یواشکی به موهای سفیدش، آرزوهایمان را می گفتیم و فوتش می کردیم تا برود و با آرزوهایمان برگردد. یادمان رفته که می شود ساعتی، دور از تلویزیون و MP3 و اینترنت و وبلاگ، گوشه ای نشست و به یک رویا فکر کرد، به یک آرزو. ما حتی از این هم بی رحم تر شده ایم؛ آنقدر بی رحم، که اسم آرزوهایمان را گذاشته ایم توهم و تا می توانیم از آنها فرار می کنیم!  

اما خدا حواسش از ما جمع تر است. خدا، توی تقویم خودش، یک روز را بهانه کرده برای همین از یاد رفته ها! خدا اسم این روز را گذاشته: روز آرزوها! گیرم اسم اصلی اش، شب آرزوها باشد. چه فرقی می کند؟! فرقش اینست که شب، با آن همه ستاره، برای آرزو کردن، شاعرانه تر هم هست!

کاری ندارم به اینکه فردا، اولین شب جمعه ی ماه رجب که اسمش لیله الرغائب است، چه اعمالی دارد؟! هر کس می داند و خدای خودش. بعضی روزه می گیرند، بعضی نمازهای طولانی اش را می خوانند و بعضی مثل من، شب، بعد از خاموش کردن چراغشان، چشمهایشان را زود نمی بندند؛ به ستاره های تک و توک گم شده در آسمان سیاه تهران خیره می شوند، اشک توی چشمهایشان جمع می شود و با خدا از آرزوهایشان می گویند! 

میان آزوهایتان، یاد آرزوهای همه ی آرزو دارها باشید...!

نظرات 13 + ارسال نظر
athena چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://under-line-of-life.blogfa.com

ااا انگار داشتی پست جدید میزدی!
این پی ام را از ۲ پست پایین کپی پیست میکنم!گرچه نمیخواستم بحثو ادامه بدم ولی نتونستم جلو زبونمو بگیرم..
خیلی قشنگ گفتی خیلی چیزا رو فراموش کردیم کاش معصومیت و دل خوشی کودکانه مان هنوزم با ما بود تا خیلی از غیر ممکن ها ممکن بشود حتی شده در ارزوهامان..این روزها از ارزو کردن هم میترسیم!
عطیه جوونم هر کار کردم نشد توی پست بالایی کامنت بذارم اگه میشه منتقلش کنید
ببخشید که می پرم وسط حرف (نقش نخود اش رو بازی میکنم)
۱.خطاب به اقا مصطفی :ببینید حرفای شما رو خوب می فهمم چون مشکل خودمم یه زمانی بوده و حالم از ادمایی که به فقرا ترحم میکردن به هم میخورد ولی ببنید شما هم دارید از دید خودتون قضاوت میکنید این تجربه ای که برای من پیش اومد :اون روزا که دمای هوای تهران زیر صفر بود و برف وحشتناکی می بارید من خودم خیلی شاد داشتم از خرید های رنگارنگ برمیگشتم من با یه پالتو می لرزیدم کلا داشتم از مسیر دیگه ای می رفتم حتی تا وسط خیابون رفتم ولی نمیدونم چی شد برگشتم واقعا خودم هنوزم نمیفهمم چرا برگشتم و دقیقا در جهت مخالف راه خونه چشمم به یه بچه خیابونی با ترازوش کنار فست فود افتاد به خاطر همون حس ترحم مزخرف گفتم برم الکی رو ترازو خودمو وزن کنم که کمکی کرده باشم!دقت کنید پسر بچه ۷ سال بیشتر نداشت با لباس مندس نازک نمی لرزید بر خلاف من !بعد که از ترازو اومدم پایین ،توی کیفم داشتم دنبال کیف پولم می گشتم و پیداش نمیکردم بعد میدونید پسر بچه بهم چی گفت؟خانوم اگه پول ندارید باشه نمیخواد!!!یعنی میبینی پولشون از پارو بالا میره چنین گذشتی نشون نمیدن..اون لحظه واقعا یخ زدم!این میدونید یعنی چی؟یعنی این که ما هیچ وقت نمی تونیم حال اونا رو بفهمیم ..شما هم دارید از دریچه ی خودتون به اونا نگاه میکنید بعد فهمیدم که اون پسر بچه از من یکی بهتر راه زندگیشو پیدا کرده.از منی که ادعام تا خدا می رفت!
و در ضمن هر کس مرفه یا غیر مرفه درد خاص خودشو داره تو زندگی هر کسی یه جور باید راهشو طی کنه ..مرفهان بی درد هم همچین بی درد نیستند
در ضمن تا جایی که من دیدم همین بچه هایی که فقیر بودند خیلی بهتر به خیلی جاها رسیدند .
در ضمن مواردی که شما گفتید بدتر و بدتر و بدترشم من دیدم سری به بیمارستان شریعتی بزنید ،سری به جنوب شهر تهران.
۲.عطیه جان، دکتر پژوهی رئیس بخش غدد بیمارستان شریعتی احیانا پدر شما نیست؟؟؟؟
۳.در ضمن ادم خیلی حرف ها رو باید با یه گوش بشنوه از یه گوش بفرسته بیرون!!
شادزی یا حق

به نام او
سلام! من آقای مصطفی را خیلی خوب می شناسم! من بهشون می گم آقای کوکبی. آقای کوکبی بارزترین ویژگی اش لااقل برای من صداقتشه. همه ی حرفایی هم که زده، از سر صداقته! اگر هم سوءتفاهمی بوده، بی سر و صدا حل شده! راست می گی، هر کس زاویه ی دید خودشو داره، مرفه ها هم بی درد نیستن. این دو تا رو خیلی قبول دارم. ولی این حرف آقای کوکبی رو هم خیلی قبول دارم که ما نمی تونیم بفهمیم اونا چی می گن و چی می کشن... بی خیال! بریم سراغ سوالت: احیانا بله!!! بنده دخترشون هستم و ایشون پدر بنده تشریف دارن!!! :)
التماس دعا...

محمد چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:25 ب.ظ http://salsabil-spring.com

۱- سلام
۲- شب آرزو ها نمی تونم روزه بگیرم... بالاخره امسال امام رضا گویا بعده ۱۰ ماه طلبیدن دوباره! شما سر افطار بدعایید ما را زیاد!
۳- من نه اسم آرزو هامو می ذارم توهم ... نه از اونها فرار می کنم!
۴- البته اگه آرزویی داشته باشم!
۵- یا علی

به نام او
خوش بگذره! الآن یک سال و نیمه مشهد نرفتم، اونم بعد از حدود ۸-۷ سال که هر سال می رفتم، التماس دعای زیاد...!

At پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:53 ق.ظ http://mahramane.blogfa

انگار یه پست هم آتنا اینجا زده !!

امیدوارم به آرزو هات برسی !

به نام او
same to u

At پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ق.ظ http://mahramane

خصوصی:
منم عطیه !
۲۲ سالمه! دانشجوی سال آخر کامپیوتر!
۷-۸ ماهه عروسی کردم !!!

فرهاد پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:22 ق.ظ http://فكر برتر

سلام(با سلام دادن با یه تیر دو نشون می زنیم هم اسم خداست و هم شروع ارتباط با یک انسان!)
آرزوهای من زیاد بودن تا وقتی به سفر خانه ی خدا رفتم. اونجا فهمیدم که مرد بودن یعنی چی! یعنی اینکه وقتی آرزو می کنی و بعد یه گوشه ای میشینی تا فکر کنی یک دفعه متوجه بشی که آرزوهایی که کردی هیچ کدوم برای خودت نبود... و اونجا بود که من دیگه برای خودم آرزویی نداشتم و همه ی آرزوهام مال آدما شد! فقط یه آرزو دارم که در راستای اون چندتا چیز از خدا می خوام که خودش می دونه... بعد از دوسال داریم با لسان و دوستان میریم مشهد! شما هم روزه گرفتید ما رو دعا کنید.
بابت جوابی که به نظر پست قبلیم داده بودید:
اگه آدم عرضه نداره که از راه حلال شده ماهی ۲۰۰۰۰ تومن دربیاره باید بره بمیره. همه جای مملکت هم بیت المال اونطوری مصرف نمیشه. یکی از دعاهای من لعن حروم خورها بوده و هست و مصداقهاش رو نمی خوام اینجا بگم چون همه می دونن.
موفق باشید
یا علی

به نام او
التماس دعا...!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 ق.ظ

پروردگار اوست
سلام
هر کسی برای خودش یه چیزایی مینویسه، یه جورایی سعی میکنه خودش و دیگران رو برای خودش توجیه کنه! اما بین ما چند نفر نگران کس دیگه ای هستن؟ چند نفر واقعاً موقع دعا کردن اول فکر یکی دیگه میاد به ذهنش، حتی بدون اینکه، به فکر خودش بیفته و بعد بگه نه! اول دیگران!
مصطفی ی عزیز یه گوشه کوچیک از یه عالم بدبختی یه سری آدم که تو این دنیا به خاطر خود خواهی یه سری دیگه محکومن رو گفت. اما ....
( من تو این شکلک ها یاس پیدا نکردم فقط یکیشون عین بز زل زده تو چشام!) اما باور کنین واقعیات انقدر تلخه که سرسام میگیریم یا دیوانه میشیم! آخه داد زدن تو چاه کار هر کسی نیست!
خانم athene هم حق داره! دنیای اونا اساساً تا به اون سبک زندگی نکنی (و قابلیت برگشت هم نداشته باشی) برات قابل درک نیست، اما اگه بخواهیم میتونیم کمک کنیم. یه چیزایی وظیفه است و اگر نکنی کوتاهی کردی. اما اینکه حال آدم از دیدن ترحم به هم میخوره طبیعیه! همه حرف میزنن و وقت عمل کردن عملاً از زیر کار در میرن! البت نه همه.
میشه از اونایی گفت که شب گرسنه میخوابن تا بچشون سیر باشه. میشه از اونایی گفت که به خاطر، چند تا دونه هزار تومنی!؟؟ یه دونه! اونقدر تحت فشار روانین که تو دعوا همدیگه رو میکشن! یا یکی شعار میده فقر نشانه هزارتا چیزه و بعد از همون هزار تا چیز نفرتش میگیره،آیا تا حالا تو موقعیتش گیر کرده ببینه چه کار میکنه؟!
فکر میکنین چرا این همه آدم تو مبارزه با مواد شکست میخورن؟(حالا جدای سود جویی یه سری!) چون عاملش رو نمیتونن از بین ببرن، یعنی فشار روانی رو! ببینین اونایی که پول دارن که هیچ هرچند مهمه، اما اقشار پایین ما به خاطر فرار از فشاره که میرن سر بخت یه چیزایی مثل مواد یا سیگار یا مشروبت یا هزار تا چیز دیگه! فکر میکنین اگه این فشار نبود اینقدر بدکاره داشتیم؟! یا اون بابا میزد به خاطر هزار تا تک تومنی که ما راحت از جیبمون در میاریم دو تا خونواده رو بی سپرست کنه یا حتی خودشو با زن و بچهاش شب تو خونه با گاز خفه کنه که یه بچهاش جون سالم به در ببره و تازه با فشار حاصل از این کار باباش و با خاطره ای پاک ناشدی تو پرورشگاه بزرگ شه؟! تازه اگه ببرنش اونجا شانس آورده!
فقط نگین نیست! من همه اینها رو خودم با چشای خودم دیدم و برای همینه که قاطیم!
برای همینه که به عنوان یکی میام میگم جهادی یعنی چی و وقتی میگین خوش میگذره پیش خودم میخندم میخندم به اینکه قراره خوش بگذره

این مباحث قلب آدمو به درد میاره اما چاره چیست؟! میکوشیم تا آنچنان باشیم که در روزی که حساب رو از ناحساب میسنجند حداقل بتونیم سرمون رو بالا بیریم و بگیم ما هم، آره!!!!!!!!!!!!!

به نام او
این جهادی هم سوژه ای شده برای خودش ها!!! من که تا حالا جهادی نرفتم، امسال هم نمی رم! یعنی نمی ذارن که برم. هیچ وقت هم فکر نکردم که بهم خوش می گذره، فکر کردم بهش احتیاج دارم. واقعیت تو عبارت آخرتونه: سعی می کنم جوری باشم که بتونم سرمو بلند کنم، هم جلوی خدا و هم جلوی خودم! تو چاه داد زدن کار هر کسی نیست، چون هرکسی مثل اونی که تو چاه داد می زده واقعیات رو نمی بینه...! :( التماس دعای زیاد آقای "پروردگار اوست"!!! :)

sayeesabz پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:07 ب.ظ http://sayeeesabz.blogfa.com

سلام
تیتر جالبی بود
خداهم شاعر است.
بااحترام:
sayeesabz

aida جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 ب.ظ http://www.aidabarani.blogfa.com

موفق باشی

مصطفی شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:48 ب.ظ

سلام
به athena
من فارسیم زیاد خوب نیست و معنی این جملتون رو نفهمیدم:
"یعنی میبینی پولشون از پارو بالا میره چنین گذشتی نشون نمیدن"
یعنی این پسر انقدر پول داره و گذشت کرده یا اونایی که پولشون از پارو میره بالا این گذشت رو نمیکنند؟
مرفه بی درد هم یه اصطلاح نه اینکه واقعا بی دردن. فکر نمیکنم انسان بدون درد بتونه زندگی کنه مهم نوع درد هست که چی باشه و چطوری. ان هایی که دردی نداشتن ادم و حوا بودن که نتونستن طاقت بیارن و از بهشت اومدن بیرون تا ارزش بی دردی رو بفهمند چیه و حاصلش شد این. حالا ما هم با اردوی جهادی می خواهیم که ارزش پولدار بودن رو بفهمیم امیدوارم که نتیجش مثل بالا نشه.
و محمد جان جوش نیار هیچ وقت نگفتم که خالی میبندی. خدا کنه که امام رضا ما را هم بطلبه چون ۲۰ سال منتظریم.
و ارزو میکنم که تمام ارزوهای پدرم براورده شه .

khalifosor دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ب.ظ

به نام او
سلام
درست و غلطشو خودتون تعیین می کنید. چه جوریشو نمی دونم !؟
اینکه مطالب خودتون رو تو وبلاگی بنویسید که اسمش"ردپا نشریه بچه های خوب مهر ۸۵" می باشد! با اینکه مطالب ردپا توی وبلاگ خودتون ثبت شه فرق می کنه!
از این حرفا که بگذریم,خانم پژوهی چرا میزنید!؟ من فقط یه سوال پرسیدم که خودم گفتم جوابشو نمی دونم ! اینم که ازتون خواستم عملی جواب بدین به این خاطر بود که خودم نظری نداشتم و هر تصمیمی رو که شما می گرفتید منم قبول داشتم!
بازم ممنون که به صورت عملی جواب دادین!

به نام او
من قصد جسارت نداشتم! بدیه وبلاگ و دنیای مجازی به اینه که لحن آدمها تو نوشته هاشون منعکس نمی شه! وگرنه من نه ناراحت شدم از انتقادتون، نه اعتراضی دارم. واقعیت اینه که حق با شماست، ولی الآن دیگه برای تغییر آدرس وبلاگ یه کم دیره. مهم اینه که این دو تا معقوله از هم تفکیک شدن. دلیلش هم کم شدن خبرهاییه که قراره از طریق این وبلاگ به اهالی ردپا برسه. وگرنه شما راست می گین، اما ببخشین به بزرگواری خودتون...! :)

نون الف دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:41 ب.ظ

سلام
چه خبره اینجا!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دوستان می گفتند که یک همچین جاهایی هم هست ..
همگی خسته نباشید..
نمیدونم چرا شب رغایب خوابم برد و انتظار زیادی نداشتم..

به نام او
خوش اومدین! حالا خبراش خوبه یا بده؟!!! :) راستی، یه آقای روحانی ای می گفت رغائب به معنی آرزوها نیست، بلکه به کعنی جایزه هاست! نمی دونم کی راست می گه، ولی اگه دومی درست باشه، یعنی ربطی نداشته که شما آرزو و انتظاری داشتین یا نه، مهم اینه که جایزه تون پیش خدا محفوظه! :)

ریحانه ذوالفقاری دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://kimiayeghalam.blogfa.com

سلام
زیبا بود . خدا جایی گفته است از بنده ام که بعد از نماز بلافاصله بلند می شود که برود تعجب می کنم مگر حرفی با من ندارد . ( نقل به مضمون )
برترین کارها و بادت ها دعا است که آن هم صحبت با خداست .
تو این روزا التماس دعا

به نام او
التماس دعا از شما...!:)

فرهاد دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:37 ب.ظ http://15khordadi.blogsky.com

حتما اتفاقی افتاده است!
و من در پی مکانی تهی از هر اتفاق!
خداحافظ
یا علی

به نام او
چرا خداحافظی؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد