به نام او
وقتی می گویم دنبال کلاس آشپزی می گردم، جوری نگاهم می کنند که انگار می خواهم چاه باز کنی!!! یاد بگیرم. جوری حرف می زنند که انگار این کارها خیلی وقت است که برای دخترها افت دارد و با زبان بی زبانی متلک بارم می کنند که لابد بی کارم و به فکر شوهر کردن و ...!!!
وقتی می گویم که دانشجوی پزشکی ام، کمی شرمنده می شوند و لبشان را کج می کنند که یعنی حیف پزشکی که تو بخوانی!
وقتی می گویم که آشپزی را خیلی بهتر از آنها بلدم و فقط محض یاد گرفتن چند تا تکنیک حرفه ای دنبال کلاس می گردم، کم می آورند و هیچ نمی گویند! من هم ولی کم می آورم؛ چون برای رفتن به کلاس آشپزی باید با خانمهای بالای ۳۰ سال دم خور شوم و دائم از خاطراتشان در باب مادرشوهر و خواهرشوهر بشنوم و این حوصله ی مرا سر می برد. این است که بی خیالش می شوم... .
چند روز پیش با مامان مشغول خیاطی شدیم، یعنی بهتر است بگویم که مامان مشغول شد و من نگاه کردم. بر خلاف آشپزی که هم خیلی دوستش دارم و هم خیلی زیاد بلدش هستم، در خیاطی سر رشته ای ندارم ولی بی اندازه دوستش دارم، دقیقا همان قدر که از ظرف شستن متنفرم!!! به مامان می گویم که می خواهم خیاطی یاد بگیرم و مامان می گوید که توی دفترچه های تبلیغاتی دنبالش بگردم. من هم شروع می کنم به ورق زدن دفترچه ها و جز تبلیغ fast food و آرایشگاه و کلاس حرکات موزون و روش های مختلف لاغری و جراحی های زیبایی چیز دیگری دستگیرم نمی شود!
دلم می سوزد از این همه تغییر و تحول مسخره! ارزش آدمها بدجوری توی این دنیا تغییر کرده! همیشه فکر می کردم چقدر زمان مامان بزرگم زندگی کردن سخت بوده! فکر می کردم هیچ چیز تحقیرآمیزتر از این نیست که دخترها فقط به خاطر آشپزی و خیاطی شان ارزش گذاری شوند. فکر می کردم در زمانه ای زندگی می کنم که ارزش دخترها، جز در هنرشان، به عقل و فهم و تحصیلاتشان هم بستگی دارد. حالا اما، زمانه تحقیرآمیزتر از گذشته است. نه تنها تحصیلات دخترها ارزشمندشان نمی کند، بلکه همان هنرهای قشنگ و سرگرم کننده را هم از دست داده اند. جای همه ی اینها را، رنگ و رو و ظاهرشان گرفته است و هیچ تحقیری بالاتر از این نیست که آدم را قبل از آدم بودنش، به چشم کالا و جنس نگاه کنند.
دوست داشتم فطرت آدمها را ببینم! شک ندارم که فطرت بیشتر دخترهای هم سن و سال من، مچاله و کثیف و لگد خورده است.
من که همه ی دوران بچگیم را با برادرم همبازی بودم و هیچ وقت خاله بازی را تجربه نکرده ام، حالا بی رودربایستی و خجالت، آشپزی و خیاطی را به مراتب بیشتر از رانندگی و گشتن دور خیابانها دوست دارم. چه طور می شود که این همه دختر با این جور کارها مشکل دارند؟! چه طور می شود که خودشان را گم می کنند و هیچ به روی خودشان هم نمی آورند که گم شده اند؟!
به مامان فکر می کنم. تعریف می کند که وقتی فوق لیسانس قبول شده، فقط من به دنیا نیامده بودم! یعنی مامان با ۳ تا بچه فوق لیسانسش را گرفته!
الآن هم که تابستان است و سرش خلوت است، خیاطی می کند و همه چیز هم بلد است بدوزد! فکر می کنم خانواده، بزرگترین هدیه ی مامان به من و بقیه بوده. اگر مامان درس نمی خواند و دانشگاه نمی رفت، من نمی توانستم انقدر راحت با او در مورد همه چیز مشورت کنم، اگر مرا و بقیه ی بچه هایش را رها می کرد به امان خدا و فقط درسش را می خواند، من هیچ وقت احساس نمی کردم که هیچ جا به اندازه ی خانواده به من آرامش می دهد، اگر خیاط خوبی نبود، این روزهای تابستان حوصله ام سر می رفت و شاید من هم مثل خیلی ها، همه ی وقتم را در خیابانها پر می کردم و ...! فکر می کنم کاش دخترها تعادل را یاد بگیرند! کاش بفهمند که خانواده را هیچ کس مثل آنها نمی تواند خانواده نگه دارد. کاش می فهمیدند که چه آرامشی می توانند بدهند به بقیه! کاش می فهمیدند که آشپزی و خیاطی را هم دوست خواهند داشت، اگر کمی و فقط کمی بیشتر با خودشان صادق باشند و کاش...
سلام
خوبی؟
حرف های جالبی زدی
خوب علاقه ها متفاوته
دوست داشتی پیش منم بیا.
به نام او
علاقه ها متفاوته، ولی به شرطی که آدمها واقعا با خودشون و علاقه هاشون رو راست باشن. خیلی وقتها علائق آدمها تحت تاثیر محیطشون به طرز عجیبی تغییر می کنه!:(
سلام

وقتت بخیر
خوبی سلامتی؟
رد می شدم گفتم عرض ادبی کرده باشم
خوش باشی خانم دکتر، میشه تخصص تون رو بفرمائید شاید به کمک لازم داشتیم.
شاعر میگه:
تنت به ناز طبیبان نیاز مباد
وجود نازکت آزردهء گزند مباد
به نام او
ما فعلا جوجه دکتریم! هنوز کارمون به تخصص و اینا نرسیده! ان شاءالله که کار شما هم هیچ وقت به ما و امثال ما نیفته!:)
آدرس یادم رفت
با سلام
خیلی وقت بود که فکر می کردم نسل این تفکرات در دخترها کنده شده! آدم(من خودم رو عرض می کنم)فقط آدمای اطرافش رو به عنوان مصداق می گیره و بعد حکم کلی میده و این زیاد خوب و جالب نیست و به نظرم باید افق دید رو وسیع تر کرد. و خب همونطور که گفتم فکر نمی کردم که هنوز چنین افرادی(دخترانی) وجود داشته باشند که این قدر با درک و فهم بالا به موضوعات نگاه کنند و تحت تاثیر جو جامعه قرار نگرفته باشند!
از خداوند برای همه ی کسانی که جایگاه و ارزش خود را می فهمند طلب سعادت دنیوی و اخروی را دارم.موفق باشید.
یا حق
به نام او
خیلی از دخترها در درونشون همین حسی رو دارن که من ازش حرف زدم، ولی به خاطر جو حاکم ترجیح می دن در موردش حرف نزنن؛ یعنی یه جورایی براشون افت کلاسه!!!:(
یک مطلبی را یادم رفت:
چاه باز کنی حرفه ی محترمی است که شما آن را زیر سوال بردید! البته شاید برای یک خانم(زیر سوال بردید!)!
مخلص درک و فهم بالا!
یا حق
به نام او
قصد توهین نداشتم. منظورم به عجیب بودن این کاره؛ همون طوریکه گفتین برای خانمها!
خیلی لذت بردم


شبیه یکی از متنهای توی 360 ام شد
تفاهم داریم..
همیشه تعجب میکنم از دخترهایی که ارایش میکنند مگه ما عروسک هستیم که بخواهیم خودمونو واسه 4 تا پسری که عقلشون به چشمشونه درست کنیم؟
ولی اگر من 3 ساعت بهم وقت بدن بگن یه کار توی این 3 ساعت انجام بده کتاب خوندن در باره ی فلسفه فیزیک و پزشکی رو انتخاب میکنم
ولی اگر وقت اضافه بیارم دوست دارم از اشپزی و خیاطی هم سر در بیارم!!
شادزی یا حق
به نام او
اما همه در مورد آرایش اینطور فکر نمی کنن. :( بعضی ها معتقدند که آرایش کردن بهشون اعتماد به نفس می ده یا ...! نمی دونم! به من چه اصلا که چرا آرایش می کنن!:) ولی مهم اینه که فقط و فقط و فقط آرایش نکنن؛ یعنی همون تعادلی که گفتم دیگه! البته من هیچ وقت آرایش کردن رو تایید نکرده و نمی کنم و شخصا ازش متنفرم، ولی به دلایل امنیتی ترجیح می دم در موردش حرف نزنم!!! :)
راستی، تو چند سالته و چی می خونی؟! فضولی نباشه یه وقت، کنجکاویه!!!:)
جواب سوالاتو به صورت شخصی میگم....
ولی کلا هنوز بحثه من اول خلق شدم یا شیطان!
میگن 4 روز از خدا کوچیکترم!!!!!!
به نام او
قربانت!:)
به بهانه ردپا واستفاده از بازید بچه ها بخاطر آگاه شدن از وضع ورودی و اتفاقات جدید خواهشا شعار تحویل بچه ها ندین تا وسیله ای بشه برای یه بهمنی که فکر نکنم به حرفهای شما حتی نظراتی هم که داده چندان اعتقاد داشته باشد.حرفای شما کاملا درسته ولی بیشتر شکل شعار گرفته تا بیان حقیقت متاسفانه
به نام او
سلام! ممنون از توصیه تون، ولی چند تا نکته:
1) قرار نیست که بچه ها از طریق وب من از خبرها با خبر بشن! فقط نمره ها یه مدت اینجا بود که الآن هم فکر می کنم دیگه همه نمره هاشون رو دیده باشن. در مورد ردپا هم من معمولا اخبار رو به اعضا از طریق sms خبر می دم. فقط گاهی در مورد مسائل حاشیه ای ردپا اینجا می نویسم. در ضمن، اخبار ورودی موقتا مهمون ناخوانده ی اینجاست!:) ان شاءالله که بچه ها دست به کار بشن و یه سایت جدید برای ورودی راه بندازن. همون طوری که قبلا هم اعلام کردم، این وب دیگه وب اختصاصی ردپا نیست. بلکه دوقسمتیه: ردپا و من! و این تفکیک در بالای نوشته ها اعمال می شه.(خاطره های پراکنده و ردپا)
2) در مورد بچه های بهمنی کلا منظورتون رو نفهمیدم.
3) من شعار نمی دم! فقط عین حقیقت رو می گم. اگر این جور چیزا برای اکثر بچه ها شعار شده، مایه ی تاسفه!:( من به تک تک حرفهایی که می زنم و می نویسم اعتقاد دارم و بهشون عمل می کنم.
باز هم ممنون. در واقع خیلی زیاد ممنون که حقیقت خارج از عالم خودمو بهم یادآوری می کنین! گاهی از روبرو شدن با این حقیقت واقعا شوکه می شم. اینکه این حرفها شعار شده و ...! ولی چاره چیه؟! من نمی تونم ساکت بمونم. حتی اگه مجبور باشم همه ی مسیر رودخونه رو خلاف مسیر آب شنا کنم!!!
کامل برات گفتم دیگه ! توو پست هام هم نوشتم اردو چیه !
من نمی دونم چه جوری می ایند ما فقط کارامون رو اونجا می کنیم
سوالی بود دقیق بگو !
سلام
به نظر من اینا شعار نیست و بعضی ها زندگیشون همینه(مثلا خود من)! اونی که آرایش می کنه و از خونه میاد بیرون که کلی یه چیزایی رو نمی فهمه! و اونی هم که کلا آرایش می کنه نمی دونه که چند سالشه و آرایش مال مادربزرگیه که نوه دار شده باشه!!! متاسفانه بعضیا کمبودهاشونو می خوان با ظاهرآرایی بپوشونن ولی نمی دونن که با این کارا دقیقا اون کمبودها مشهود و پررنگ تر میشه. سطح فکری دخترا و پسرای جامعه تا حد زیادی افت کرده دلیلش هم چیزهایی بود که به نام آزادی به خورد زن ها دادن و بعضی از اونها سرکش شدن و ریختن تو خیابون و خب آتیش این کارا هم از گور یه سری مردای هوس باز بلند شده!همه قشری شدن و سطحی فکر می کنن.
من فقط می خواستم بگم که من(به عنوان مثال)،آدمایی که فکر می کنم خوبه توی زندگیم باشند رو پیدا می کنم و بقیه اصلا اهمیتی ندارند،فقط به این اندازه اهمیت دارند که انسان هستند و نه چیز دیگه ای. هر کس آدما و رفیقها و دوست ها و هم مسلک های خودشو توی زندگی پیدا می کنه و لازم نیست ما جوابگوی همه باشیم.
در مورد تعادل هم که نوشته بودید که دخترا کی می خوان تعادل رو یاد بگیرن؟! من جوابی که دارم اینه که کلا اگر قرار بود همه به خصوص دخترها بتونن تعادل رو یاد بگیرن و عملی کنن که خیلی از مسایل فعلی خلقت و چیزایی که خدا به ما گفته میریخت به هم. اما مهم تر از یادگرفتن تعادل اینه که خودمونو مقید کنیم به پیروی از اونایی که تعادل رو توی زندگیشون پیاده کردن مثل ائمه ی معصومین علیهم السلام. و خب اینم از اون چیزاییه که همه اش شعار شده تو جامعه جز برای عده ی قلیلی.
من هم وبلاگم رو تعطیل کردم لااقل فعلا و معلوم هم نیست که بنویسم یا نه. اما واقعا دوست دارم از ته دلم بنویسم چون 4-5 تا خواننده ی فهیم که یکیش شما باشی رو دارم که اصلا دوست ندارم از حرفام باهاشون نگم و مشورت های اونا و راهکارهاشونو نشونم،اما واقعا نمی دونم چی کار کنم.
موفق باشید
یا علی
به نام او
شما لطف دارین! اما من هم احتمالا یه مدتی نمی نویسم! چون خسته ام! خیلی وقته که دارم خلاف جریان آب شنا می کنم و باز هم خواهم کرد. اما بعد از کمی استراحت...
ای بابا به چه چیزایی گیر دادین! از خودتون بگین!
بعید بود این حرف از شما! یعنی اهمیت انسان بودن اینقدر کمه؟
به نام او
گیر؟!! من به چی گیر دادم؟! من فقط می گم های مردم، چه میان نقش دیوار و میان آدمیت؟!!! انسانیت به خیاطی و آشپزی نیست و اگه شما اینطوری برداشت کردین، یا مشکل از شماست یا مشکل از بیان الکن من! در حال حاضر اهمیت انسان بودن از اینی که شما می بینین خیلی کمتره! منظورم من هم همینه که چرا ارزش آدمها انقدر کم می شه! از خودم نمی گم چون خسته ام! از دست همه ی پیش داوری ها و قضاوتها خسته ام!
BE GHOLE OSTAD MOTAHARI MA IRANIHA HAMISHE YA AZ INVAR MIOFTIM YA AZ ONVAR ! TAADOL HAMONIE KE KHEILI AZ MA NADARIM!
MAN ALAN MASHHADAM PARISHAB RAFTAM HOZE ELMIE YEKI AZ DOSTAN RO BEBINIM! khateratesh bemone badan ama vaghti to khiabon in hame bad bakhti mibinam ba khodam migam kash zamin az in nang dahan baz kone o hameye in molaha o akhondha o motadayen ha o motamaden ha o sharif ha o bi sharaf ha o khob ha o bad ha o ba hayaha o bihayahao fahim hao nafahm hao arayeshi hao bi arayeshi hao hame ro to khodesh foru kone
beram ketab e rahnamaye behesht bekharam beram behesht ya ro mohr e karbala sajde konam savabesh bere bala ya nafasam ro tori bala bekesham ke zarei az abe binim foru nare ke harame o pas farda hori bedan ya salavat beferestam ta zane khoshgel giram biad
ya be ahle sonat fohsh bedam o saadi nakhonam ta ali shafaatam kone...
mosalmon tar az peighambar nadide bodim ke onam didim ...
به نام او
این خودتونین واقعا؟!!! نمی دونم چرا ما، همه، عادت کردیم که همه چیز رو با هم قاطی کنیم! حرفهای من هیچ ربطی به دین و مذهب و اسلام و مسلمونی نداره که شما برچسب "مسلمون تر از پیغمبر" بهم می زنین! حرف من اینه که ارزش ها تغییر کرده! به هبچ چیز هم گیر ندادم. من می گم چرا همه ی دل مشغولی یه آدم باید ظواهرش باشه؟! چرا توی همین دنیایی که انقدر بدبخت زیاده و شما ازش حرف می زنین، یه سری ها باید ملیون ملیون خرج ظاهرشون کنن؟! کجای این حرفها از من بعیده، نمی دونم؟! فکر می کنم حرفهای شما از خودتون بعیدتر باشه! من نفس می کشم، همه می گن این همه بدبختی تو جامعه هست، اون وقت تو چسبیدی به این؟! می دونین بعضی از همین بدبختها به خاطر رقابت با پولدارا تو همین زمینه ی قیافه چه بلاها که سر خودشون نمی یارن؟! خوب اگه تو جامعه قیافه و ظاهر حرف اول و آخر رو نزنه که اینا این کاره نمی شن! من خسته شدم آقای روستایی! از دست همه ی این حرفها خسته شدم! همین...!!!
سلام!
چه جالب!
اتفاقا من خودم دوست دارم اشپزیو!!! حدود یه ماه قبل رفته بودم خونه ی یکی از بچه ها ( خونه مجردی!!!) بعد گیر داد که برا شام بمونم... خودمون ۲ تایی بودیم... من که دیرم شده بود گفتم بیا یه املت درست کن که سریع آماده بشه و من هم برم زودتر!
ولی گفت : من از املت و نیمرو بدم می آد... برات بیف استروگانف درست می کنم!!!!! ( درست نوشتمش یا نه؟!)
و در عرض ۲۵ دقیقه بیف استروگانف درست کرد! چقدر هم عالی بود! ( البته من هم کمکش کردم ها!!!!)
من خودم { بعضی وقتها }دوست دارم یاد بگیرم ولی ۳ تا مشکل هست : ۱. کسی نیست تشویقم کنه!!! ۲. تنبلی! ۳. شاید استعدادشو ندارم! البته هنوز امتحان نکردم..
این دوستمون یه سری راهنمایی هایی کردن که برا استارت زدن شرط لازم هست ولی کافی نیست!!!
در مورد خیاطی هم :
یه روز دکمه ی لباسم کنده شده بود و خواستم برا ی اولین بار دکمه ی لباسم رو بدوزم...
چشمتون روز بد نبینه!!! پدرم در اومد تا دوختم!!! نمی دونم چرا ! ولی خیلی سخت بود ... ( در صورتی که به نظر ساده می اومد اولش!!!!)
مادرم هم کمکم کرد... البته!
ولی به این نتیجه دارم می رسم که یه سری کارا مال زنها ست... و مرد ها تقریبا خیلی سخت می تونن توی اون کارها موفق باشن... یکیش خیاطیه....البته آشپزیو قبول دارم که مردها خودشون می تونن گلیم خودشونو از آب بکشن چون مثالهای کمی ندارم...
در مورد اینکه گفتین داره برا بعضی ها افت پیدا می کنه این کارها ... هیچ نگران نباشید...وقتی احساس کنن باید یاد بگیرن ... مجبور می شن یاد بگیرن...
***
در مورد اینکه گفتین زمان گذشته ارزش زنها به اشپزیو خیاطی بوده ... و این تحقیر آمیزه... باید بگم که اصلا هم تحقیر آمیز نیست...
چون این کارا یه جور هنره... و کسی که بیشتر تلاش و پشتکار داشته باشه ... ارزش بیشتری داره... منطقی به نظر می آد.
ولی دقت کنید که این کار اصلا منافاتی با درس و تحصیلات دانشگاهی هم ندارد...
به نام او
۱) بهترین آشپزها و خیاطها مرد هستن!
۲) بابای من هم به بهانه ی نداشتن استعداد از زیر خیلی از کارا در می ره!:) ولی اینا هیچ کدونم دلیل نمی شه که شما بلد نباشین یه دکمه بدوزین!!!
۳) آشپزی و خیاطی شاید توی دنیای امروز وظیفه ی یه زن تلقی نشه، ولی سرگرمی چرا!
4) هیچ چیز توی این دنیا نمی تونه این بشر دو پای مختار رو مجبور کنه کنه که چیزی یاد بگیره! حالا آشپزی یه چیزیه که بالاخره یکی، چه زن چه مرد باید انجامش بدن! ولی خیاطی اصولا ضرورتی نداره. منظور من اینه که برای سرگرم شدن کارهایی بهتر و جذاب تر و مفیدتر از آرایشگری و پرداختن به ظواهر وجود داره، مثلا خیاطی...
5) من مطلقا با این ایده مخالفم که زنها فقط باید آشپزی و خیاطی کنن! درس خوندن توی این دوره و زمونه حرف اول رو می زنه. منظورم اینه که خوبه آدمها به واسطه ی درس خوندن، همه چیز رو کنار نذارن. درس خوندن برای بهتر زندگی کردنه نه اینکه زندگی برای درس خوندن!
سلام
خوبی ؟
کاملا باهات موافقم !
به نام او
آره! کاش بقیه هم یه کم موافق بشن با ما!:(
پروردگار اوست.

خود این "شعار" از کجا اومده؟! برای مقابله ی با مقابله (به توان میرسه یا ضرب میشه!) با این جور چیزا نیست!؟
اگه یکی نگه شعاره! که راحت میشه باهاش مقابله کرد!

از من بد شانس تر پیدا نمیشه! چرا؟ چون سه بار نظر نوشتم اما تا اومدم ارسال کنم یا برق رفت، یا هنگ کرد و یا محافظم سوخت!!! پس به این نتیجه رسیدم که اگه یه بار دیگه بخواهم نظر بدم ممکنه سقف رو سرم خراب بشه
خلاصه اینکه :
1. کسی که زیاد میخونه قاعدتاً باید بلد باشه متنوع بنویسه اما اینکه چرا جایی که ممکنه حرفش به نظر شعاری برسه هم مثل سایر نوشته هاش مینویسه جای سواله. یه چیزایی تو جامعه ما آنقدر بد مطرح شده که هر کی در موردشون حرف میزنه متهم به شعار دادن میشه پس باید یه جوری گفته بشه که طرف مقابل نفهمه. این خیلی سخته اما میشه! یه کم دقت...!!
2. این که چه کسی چه کاری میکنه فقط به خودش بر نمیگرده! خیلی مسایل هست که دست به دست هم میده. اینو همه میدونن اما ...
تا حالا فکر کردین ( شماها که مطمئناً کردین.) که اصلا چرا یه همچین چیزایی هست! اون کارخونه سازنده این جور لوازم چه طور میخواهد پول در بیاره! اون وارد کننده یا دلال یا.......( دیگه وارد جزئیات نشیم) یا اینکه اگه اینا نباشه چه طور باید تو جامعه ما نفوذ کرد! چه جوری باید بین دو نسل فرق به وجود آورد! چه جوری میشه فرهنگی رو کم کم نابود کرد! خیلی از این جور چیزا هست که نادیده گرفته میشه. چون میگن یارو شعار میده!!!!
3. یه سری افراد خیلی چیزا بلدن، یا خیلی کارا میتونن بکنن! تو خودمون زیاده. هر کاری به این دلیل که قبلا یکی تونسته انجامش بده، قابل انجام شدنه! خوبه که شما دنبال کارای خوب و مفیدین. مفید ترین کار من بجز تماشای تلویزیون، سوراخ کردن سقف برای چوب پرده بوده!
4. حق با آقای روستاییه اما با شرایطی: اول منظورش کس خاصی نباشه، چرا که اساساً آدم نباید منظور داشته باشه! - دوم اینکه منظورش این باشه که اصلاح پایه ها مقدم باشه( من یه بار گفتم یه سری شرایط باید باشه برای هر کاری از جمله کارایی که به نظر اصلاحات میرسه) - سوم اینکه فینگیلیش ننویسه( به من چه!!) - چهارم اینکه باز فکر کنه یعنی از همه طرف به موضوع نگاه کنه( که میکنه:) ) --------- راستی شما رو دیدین؟-------
5.هر کس یه چیزایی رو میفهمه. من هم نفهمیدم! اهمیت انسان بودن چقدر کمه!؟!؟!؟
راستی اهمیت ---آدم--- بودن چقدره؟؟؟؟ آدمی را آدمیت لازم است! نیست؟! اما چون هر کس بین ما آدم ها چیزی که بهش -القا میشه- رو درک میکنه! باید درک کرد که از هر کس در حد درک خودش باید خواست!!! فکر کنم!
خوشحالم. چون هنوز سایت دانشگاه رو سرم خراب نشده!
موفق باشید
به نام او
خوبه که سالمین هنوز و سقف خراب نشده رو سرتون!:)
۱) جور دیگه ای نمی نویسم، چون اینجا ردپا نیست. اگه بر فرض محال می خواستم حرفی با این مفهوم رو برای ردپا بنویسم که البته هیچ وقت این کار رو نمی کنم -لااقل با شرایط فعلی و تا اطلاع ثانوی- حتما جور دیگه ای می نوشتم. ولی اینجا دیگه حوصله ی این کارا رو ندارم. اینجا می خوام بی پرده حرفمو بزنم و بس!
2) آقای روستایی راست می گن ولی تا یه حدی! نمی شه دست رو دست گذاشت و چون ریشه ی همه چیز تو این مملکت نداری و فقر و فلاکته، هیچ چیز نگفت! اگه اینجوری باشه، من و شما و همه باید فقط در مورد یه چیز حرف بزنیم. انقدر همه ی مسائل رو به هم مربوط نکنیم. یه کم واقع بین باشیم و قبول کنیم که چه راه غلطی رو داریم چشم بسته می ریم!
3) اهمیت انسان بودن و آدم بودن این روزا انقدر کمه که نگو! انقدر که یه آدم فقط برای خریدن یه دونه از این آت و آشغالهایی که می مالن به صورتشون حاضر دزدی کنه یا حتی خودشو بفروشه!!! این به خاطر اینه که ارزش آدمیت برای اون آدم فقط همون قیافه است!!! :(
سلام
ای بابا! اولا که بعید بودن حرف منظورم حرف آقای فرهاد بود که گفتن «بقیه اصلا اهمیتی ندارند،فقط به این اندازه اهمیت دارند که انسان هستند.»
ثانیا مسلمون تر از پیغمبر که منظورم شما نبودید همونهایی بودن که من باهاشون مشهد بودم!حرف از تعادل بودم منم ربطش دادم به دغدغه های خودم!
ضمن اینکه منظورم از بدبختی فقر نبود! یعنی می تونه اونم باشه ولی بیشتر منظورم همون هایی بود که مثالهاشو نوشتم. در مورد ظواهر هم فعلا نظری ندارم.
من نمی دونم چرا همیشه یه طوری دیگه از حرفام برداشت می کنید ؟! من اصلا نمی فهمم شما و آقای مقصودی از چی حرف می زنید!
به نام او
چه جالب که شما آقای فرهاد رو می شناسین! من اصلا فکر نمی کردم منظورتون به ایشون باشه! ولی قبول کنید که این بار اشتباه از شما بوده! یعنی واقعا برداشتی جز این نمی شد کرد از حرفتون. به هر حال ببخشید! مثل همیشه مشکل اصلی وبلاگ نویسی سوءتفاهمه و مثل همیشه تنها راه حل معذرت خواهی. ولی در مورد خستگی راست گفتم! حضرت علی (ع) می گن آدمها باید هم جاذبه داشته باشن و هم دافعه. ولی قسمت دافعه اش خیلی آدم رو خسته می کنه.
راستی، سلام ما رو به امام رضا برسونین و التماس دعا...
بهت میل زدم!
..ولی به نظر من که این اپدیتت ، هیچ نشانی از شعار نداشت ..

----
میدونید مساله چیه ؟ مساله اینه که ما ایرانیا همیشه یا افراط داریم یا تفریط...
یکی از مسائل فقر مادیه ولی فقر فرهنگی هم کم مشکل نیست..مردم ما دچار فقر فرهنگی هستند اگه فقر فرهنگی نبود که دچار غرب زدگی نمی شدیم..اگه فقر فرهنگی ننبود که به جای الگو گیری برای علم و تلاش ،فحشا و هزار کثافت کاری دیگه رو از اونها الگو نمیگرفتند..به جای صحبت از سوفی شل ،خانم براندشتروم، ماری کوری ،راشل کوری (که هیچ سمتی با ماری کوری نداره!)، از انجلینا جولی و نیکل کیدمن و ..صحبت نمیکردند.
باید هم از فقر مالی حرف زد هم فرهنگی چون اینا چیزهای جدا از هم نیستند . و هرکدومش جامعه رو به تباهی میکشه.
عطیه جان ،راستش نمیدونم چرا کلا اینقدر کامنتای هم کلاسی هات توی این مدتی که وبتو خوندم ،از روی عصبانیته
یه چیز دیگه فکر کنم اگه یه وبلاگ دیگه بزنی و مطالبتو اونجا بنویسی دافعه ها کم بشه..در ضمن نوشتن چیزی نیست که آدم به این راحتی رهاش کنه ...
شادزی عزیزم یا حق
به نام او
دیدم mail تو!!! چه جلب!!!:) در مورد نوشتن هم می نویسم، همین جا هم می نویسم. اما کمتر ولی بهتر!:)
پروردگار اوست.
اینم هست!
حالا چی؟
یعنی، در کل چه باید(یا میشه) کرد...؟
بعدشم، واقعا ما عصبانییم؟
نه ما عصبانییم؟ :( ها! ها! ها! ): تازه من داشتم فکر میکردم کی به ما اجازه داده بیایم نظر بدیم؟!
به نام او
ما قصد جسارت نداریم آقای ...! :) شما اینجا نظر ندین، پس کی کجا نظر بده؟!! پس اینجا کی نظر بده؟!!:)
سلام
هر چیزی به اندازه و به جاش خوبه! خیاطی و آشپزی هم که محشرند!
ولی خوب یه دختر حتی اگه مسلمون نباشه حتی اگه شرقی و ایرانی نباشه!فقط چون یه دختره! باید متین باشه و یه قول مادرم شخصیت یه دختر مهم ترین حسن شه!
به نام او
وایُ،نه!!!:( من تنها چیزی که ندارم متانته...!!!:)