*به نام او*
هنوز در سفرم،
خیال می کنم
در آبهای جهان قایقی است
و من ـ مسافر قایق ـ هزارها سال است
سرود زنده ی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
و پیش می رانم...!
سلام!
اینکه می گویم ردپا لبخند می زند، به خاطر این است که صدای خنده اش را می شنوم! شاید باور کردنش سخت باشد، اما ردپا برای من، یک دوست زنده است که گریه و خنده اش را می فهمم!
این به این معنی نیست که ردپا به اوج خودش رسیده یا بی عیب و نقص است؛ نه!
این یعنی اینکه ردپا ی ۵ این امکان را دارد که سرش را بالا بگیرد و با شما احوال پرسی کند!
می بینید صدایش چه بچه گانه و زیر است؟!
چشمهایش را!!!
چقدر مشتاق است و بی تاب!
تو که دلت نمی آید همینطور رهایش کنی؟! دلت می آید؟!
به خاطر این چشمهای منتظر و این صدای زیر و این پاهایی که تازه ردپا گذاشتن را یاد گرفته اند هم که شده، بگو که کجای کارش بد بوده و کجای کارش خوب!
اگر خوب گوش کنی، تو هم می شنوی صدایش را که می گوید: متشکرم!