ردپا

نشریه ی بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

ردپا

نشریه ی بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

حرف آخر!

به نام او

حرفی نیست!!! انقدر عجیب بود این همه شلوغ شدن که بهتم، کلامم را ناقص کرد! فقط به این شعر سهراب خیلی فکر کنید هم کلاسی ها:

پیغام ماهی ها

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب

آب در حوض نبود.

ماهیان گفتند:

هیچ تقصیر درختان نیست!

ظهر دم کرده ی تابستان بود،

پسر روشن آب، لب پاشویه نشست،

و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد.

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب!

برق از پولک ما رفت که رفت.

ولی آن نور درشت،

عکس آن میخک قرمز در آب

که اگر باد می آمد دل او، پشت چینهای تغافل می زد،

چشم ما بود!

روزنی بود به اقرار بهشت!

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن

و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است!

باد می رفت به سر وقت چنار.

من به سر وقت خدا می رفتم!

***

...همین!!!