به نام او
خیلی فکر کردم که در مورد بابا چی بنویسم، ولی هیچ فایده ای نداشت.
بابای هر کس بی شک، بهترین بابای دنیاست و بابای من هم!!! روزش هزار بار مبارک...!
و اما...
همیشه عاشق کاری بودم و هستم که به نوعی سنت شکنی باشد! کاری که عجیب باشد، مثل همه ی کارها نباشد و خلاصه اینکه کمی تا قسمتی پردردسر باشد! اعتکاف برای من، حکم یکی از این کارها را دارد! اینکه سه روز، دور از همه ی روزمرگی ها باشی، نه کامپیوتر، نه اینترنت، نه تلویزیون و نه هیچ چیز دیگری مثل تخت خواب گرم و نرم و دوست داشتنی ات!
تویی و خودت و خدا! همه ی سهمت از زمین، به اندازه ی سجاده ات است و بس!
و اینها، همه، بهترین فرصت است برای اینکه تو به یک خلصه ی سه روزه دچار شوی، و دچار یعنی عاشق...!!!
تا حالا تجربه اش نکردم. بعضی ها می گویند سخت است و بعضی خیلی تعریفش را می کنند. من اما، فقط منتظرم! منتظرم تا شاید راه آسمان برایم کوتاه شود با این سه روز، منتظرم تا کمی سبک تر شوم و کمی ساده تر، کمی راحت تر و کمی زودتر از زمین کنده شوم. نمی دانم، شاید کمی آرمانی، شاید کمی رویایی و شاید حتی کمی خنده دار باشد، ولی هر چه هست، می خواهم این سه روز را به جای همه ی ۲۰ سالی که گذشته، زندگی کنم... .
از امشب تا جمعه، سه روز در خدمت مسجد دانشگاه تهرانم. بی هیچ حرف پس و پیش، التماس دعای زیاد...!