ردپا

نشریه ی بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

ردپا

نشریه ی بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

خدایان نفرین شده!

*به نام او*

قبل از خواندن این پست، اگر می خواهید چیزی درباره ی معبد آناهیتا بدانید، روی "ادامه ی مطلب" کلیک کنید!

معبد آناهیتا را سر راه برگشت از کرمانشاه دیدیم! نرسیده به همدان و در شهری به نام کنگاور! اسمش بی اندازه جذاب و محرک بود! تصور دیدن یک معبد از خدایان باستان ایران در کشور ایران خیلی غیر منتظره بود. به کنگاور که می رسیم، سر در گم می مانیم. هیچ تابلویی ما را به سمت این آثار باستانی یکی یکدانه و تنهای این شهر کوچک هدایت نمی کند! بعد از کلی پرس و جو، پیدایش می کنیم. صدای اذان ظهر می آید و آفتاب بی اندازه داغ است. ما به زور کلاه و عینک آفتابی راهی کویری می شویم که اسمش معبد آناهیتا است!!! کسی نیست که از ما پول بگیرد ولی مامان خودش تا دم اتاقی که مثلا نگهبانی است می رود و هی می گوید: "آقا؟! آقا؟!" تا یک آقایی پیدا می شود و نفری 400 تومان ورودی از ما می گیرد. هر چه توی این کویر راه می رویم که بلکه به معبد برسیم، فایده ای ندارد. جا به جا دیوارهای سنگی قدیمی مخروبه قرار دارد که نشان می دهد که معبدی هم احتمالا در کار بوده. وقتی بر می گردیم، دم در نگهبانی حدود 7-6 نفر آدم تورسیت مانند دیگر ایستاده اند و یک نفر هم برایشان حرف می زند. ما هم خودمان را قاطی ماجرا می کنیم و گوش می دهیم:

او می گوید 5-4 سالی هست که میراث فرهنگی به این مکان اعتبار بازسازی نمی دهد. می گوید که محوطه ی معبد بر اثر سیل های سالهای بسیار دور و باد و باران شکل اولیه ی خود را از دست داده و دیوارها هم شکم آورده و رو به ریزش گذاشته اند. (ما البته دیواری ندیدیم اصلا که بخواهد در حال ریزش باشد یا نباشد!!!) می گوید که ستونها ی معبد همگی ریزش کرده و سنگهای باقی مانده، آن زمانی که از نظر مالی تامین بوده اند شماره گذاری و برداشته شده تا از تخریب بیشتر جلوگیری شد. اما برای بازسازی و جاگذاری مجدد سنگ بناها احتیاج به نرم افزارهای کامپیوتری و متخصصین باستان شناسی دارند و همه ی اینها هزینه بردار است! او ادامه می دهد که نمای این بنا از گچ بوده و این در حالی است که در اطراف این منطقه هیچ معدن گچی پیدا نمی شود و یکی از اعجاب این بنا این است که این همه گچ از کجا آمده! ستونها هم همه از سنگهای یکسره ای بوده اند و باستان شناسان خودشان هم مانده اند که این سنگهای تراش خورده با این ارتفاع چطور جا به جا و نصب شده اند و همه ی این توضیحات در حالی است که ما همه ی این نماهای گچی و ستونهای بلند و تراش خورده ی عجیب را در تخیلمان تصویر می کنیم و توهم عظمت ایران باستان را در ذهن می پرورانیم!!!

مامان تاریخ ادیان خوانده و حسابی چنته اش در زمینه ی خدایان ایران باستان پر است، این است که شروع می کند به تعریف کردن از آناهیتا و میترا و ... و مرا راهی دنیایی از رویا و افسانه ی ایران باستان می کند؛ ایرانی که برای اثبات عظمت خودش، احتیاجی به کوبیدن سایرین نداشته و مردانش مرد عمل بوده اند و بس! 

اعتقاد همه ی ما بر این است که معبد آناهیتا، چون نمادی از شرک و بت پرستی بوده تا این حد مورد بی مهری خدایان کنونی ایران زمین قرار گرفته! مامان و بابا برایمان تعریف می کنند که چطور سرستونها و آثار ریز و درشت همین معبد و تخت جمشید و ... در موزه های مختلف دنیا از جمله لوور پاریس انگشت به دهان توریستها نگه می دارد و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!!!

از معبد بیرون می آییم و راهی تهران می شویم. بر کنگاور، داغی ظهر حاکم است و تک و توک، گوشه ی خیابانهای خلوتش، آدمهایی، عروسک و بدلیجات چینی را دستفروشی می کنند و به جا مانده های معبد آناهیتا، خود را نفرین شده ی خدایان خود می دانند!!!

ادامه مطلب ...